امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی، زندگی مامان و بابا

امیرعلی به روایت تصویر

همونطور که همه میدونن هیچ چیزی از دست امیرعلی در امان نیست حتی پرده خونه! و یا حتی این بسته آب معدنی...   ادامه مطلب رو حتما ببینید... اولش با خوبی و خوشی کنار هم نشستید... تااینکه شیطنت امیرعلی گل میکنه و تصمیم میگیره زهرا خانم رو بغل کنه (همون بازی مورد علاقه ش)، خوب دیگه زهرا خانم هم از خودش دفاع میکنه... (الهی بمیرم چجور داره نیشگون میگیره!!!) امیرعلی هم نیشگونشو بی جواب نمیگذاره... با وساطت مامانی با بوسه باهم اشتی کردن... امیرعلی بعد از کلی بازیگوشی... ...
10 اسفند 1391

پیشی کوچولوی مامان

سلام عزیزدلم، امروز میخوام یه خاطره واست تعریف کنم که حدودا دو ماه پیش اتفاق افتاد. یادمه اون روز خونه ماماحاجی تنها بودیم؛من و شما؛ شب قبلش اونجا خوابیده بودیم و حاضر شده بودیم تا خاله بیاد دنبالمون بریم خونه. ماماحاجی هم رفته بودن بیرون. اون روزا تازه کشف کرده بودی که زیر هرچیزی ممکنه یه چیزی باشه!! مثلا میومدی روبروی اجاق گاز، یخچال، کمد، تختخواب و... دمر میخوابیدی ، سرتو میذاشتی رو زمین و باکنجکاوی تمام زیر اونا رو نگاه میکردی تا یه چیز جدید پیدا کنی ، بعد دستت رو دراز میکردی تا بتونی یه چیزی از اون زیرا برداری.(آخه بچه اینقدر کنجکاو و شیطون؟) اون روز خونه ماماحاجی رفتی روبروی در توالت قدیمیشون که حالا دیگه انباری بود دمر خوابیدی و...
19 بهمن 1391

با یه عاااااااااااالمه تاخیر بالاخره اومدم

سلام گل پسرم، شرمنده ام که اینقدر دیر به دیر آپدیت میکنم آخه اینروزا سرم یه کم شلوغه و فکرم حسابی درگیر. ولی تصمیم گرفتم از امروز همه ی سعیمو بکنم تا حداقل هفته ای یه بار وبلاگتو اپدیت کنم به شرطی که شما هم پسر خوبی باشی تا مامانی وقت داشته باشه.   خوب اول از همه تولدت با کلی تاخیر مبارک خشکل مامان.به قول خاله فرنگیست دیدی چه زود گذشت؟ دیدی درد نداشت؟ آره خوب درد نداشت ولی خدایی تو این یه سال حسابی من و بابایی رو اذیت کردی. بخصوص 6 ماه اول زندگیت. الان خدارو شکر خیلی بهتر شدی ولی هنوزم گاهی موقع خواب خیلی اذیت میکنی و اشک مامانی رو در میاری. حسابی بازیگوش و شیطون شدی و هیچ چیزی از دست تو در امان نیست. حتی این کتری بزرگ و...
11 بهمن 1391

امیرعلی و کلی عکس جدید

سلام بعد از مدتها امروز اومدم تا کلی عکس از گل پسرم بذارم. ولی اول اجازه بده یه کوچولو درباره خودت بگم. اولین دندونت ١٧ شهریور یعنی وقتی ٨ ماهه بودی سر زد و حالا دیگه دو تا دندون داری. ٩ ماهه بودی که تونستی برای اولین بار چهار دست و پا بری و حالا می تونی با کمک هر چیزی بایستی و البته حدود یک دقیقه هم می تونی بدون کمک خودت بایستی. کلی واسه خودت حرف می زنی، بابا، ماما، در در ، و کلی حرف دیگه که ما معنیشو نمی فهمیم و الکی جوابتو می دیم. تازگیا یاد گرفتی دستتو تکون میدی و با اشاره دست میگی (ایا) یعنی (بیا) بای بای می کنی و وقتی می خوای خودتو لوس کنی سرتو تکون تکون می دی و میخندی... 8 ماهگی: یه عالمه عکس خشکل از لپ لپ&nbs...
28 آبان 1391

اولین های امیرعلی

اولین کلمه ی نامفهومی(اُقو) که امیرعلی گفت:٠١/٠١/٩١ اولین باری که امیرعلی دمر شد: ١٦/٠٣/٩١(پنج ماهگی) اولین باری که امیرعلی تونست روروئک سواری کنه: ١٨/٠٣/٩١(پنج ماهگی) 4 تیر 91 اولین بار با کمک نشستی 7 تیر دو قدم سینه خیز دنده عقب رفتی 8 تیر برای اولین بار غلت زدی 10 تیر بدون کمک نشستی 19 تیر برای اولین بار ماما و بابا گفتی 8 مرداد برای اولین بار دست دستی کردی ١٧ شهریور اولین مروارید سفید خشکلت سر زد. ١١ مهر برای اولین بار چهار دست و پا رفتی ٢٠ آبان اولین بار بدون کمک ایستادی
24 آبان 1391

سینه خیز رفتن امیرعلی

امیرعلی 7 ماه و نیمه ی من: - دست دستی می کنه - دیگه کاملا بدون کمک میتونه بشینه - اگه حال داشته باشه سینه خیز میره - بابا و ماما میگه. البته فقط وقتی گرسنه ای ماما میگه. - خیلی خیلی خیلی پسر خوب و آرومی شده و فقط موقع خواب یه ذره اذیت می کنه. اینم عکس سینه خیز رفتن امیرعلی: دمر می خوابی و دستات رو می ذاری روی هم... بعد با تمام قدرت خودتو میکشی جلو... امیرعلی با دوستش نرگس کوچولو. امیرعلی و نرگس خانوم تو یه روز، تو یه بیمارستان به دنیا اومدند و هردوشون تو یه اتاق بستری شدند. البته امیرعلی خان حدودا سه چهار ساعت بزرگتره. ...
4 شهريور 1391