امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

امیرعلی، زندگی مامان و بابا

امیرعلی و مسافرت

3بار نوشتن و عکس گذاشتم همش پرید... نمی دونم این نی نی وبلاگ چش شده! سلام دوستان گلم فعلا دیگه حوصله نوشتن ندارم فقط عکس... جاتون خالی هفته ی پیش رفتیم مسافرت. یه روز سمنان برای زنده کردن بهترین خاطرات مامانی و دیدار با بهترین دوستانم... 3رو هم شمال، بابلسر و چالوس که خیلی خوش گذشت. شهمیرزاد سمنان که جای فوق العاده باصفایی بود... امیرعلی و دریا(بابلسر): ادامه مطلب رو حتما ببینید... برای هرعکسی یا باید به زور نگهت می داشتیم یا با سرعت نور ازت عکس می گرفتیم یکی از سرگرمیهات این بود که مشتتو پر از شن می کردی و میریختی تو دریا... مثلا می خواستی دریارو کثیف کنی!!! بعد از یک ساعت آب بازی به زور آورد...
3 تير 1393

سیزده به در

سیزده به در امسال یه سیزده به در 3نفری بود. امیرعلی و بابا و مامانش. 3تایی با ماشین رفتیم تا یه روستایی به اسم علویه. ولی از شدت باد و سرما زود برگشتیم. کلا سیزده به در فقط سوار ماشین بودیم. چون همه جا هوا سرد و بارونی بود. ناهار رو هم تن ماهی و لوبیا خوردیم اونم تو حیاط کوچیک و باصفای خونمون. چند روز قبل که باباجلال سرکار بودن با خانواده دایی حامد و ماماحاجی رفتیم گردش. که البته اونروز هم هوا خیلی سرد بود و نتونستیم جایی پیاده بشیم. اینم دوتا عکس از امیرعلی خان و زهرا خانم... ...
15 فروردين 1393

سال نو مبارک

سلام به دوستای گلم. به خصوص آجی فرنگیس شیطون و دوست داشتنی و نازم. عید همگی مبارک. امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشید. امیرعلی خان من حسابی بزرگ و شیرین زبون شده. تقریبا همه چی میگه. گاهی به جای حرف "ر" میگی "ه" مثلا به جای رفت میگی هفت! گاهی هم به جای حرف "ه" میگی "خ" مثلا به جای حلوا میگی خلوا!! گاهی هم به جای حرف "ر" میگی "خ" مثل خف به جای رفت!!!یا "خوبا" یعنی "روباه"!! به خاله عصمت میگی "آخه عصت".البته تازگیا پیشرفت کردی به خاله میگی "حاخه"!!! فوق العاده بانمک شدی. عاشق "شکه پویا"(شبکه پویا) و "بنه کودکه"(برنامه کودک). و بیشتر از هربرنامه تلویزیونی عمو پورنگ رو دوست داری. عمو پورنگ، امیرمحمد، عزیزبابا، سطان(سلطان)، پل...
9 فروردين 1393

امیرعلی و کتابخونه

سلام. از وقتی نی نی کوچولو بودی سعی کردم به کتاب علاقمندت کنم. این کتابارو وقتی باردار بودم واست خریدم و البته از ماه 6 بارداریم واست می خوندم. چون می دونستم از 6ماهگی صداهای بیرون رو می شنوی!! وقتی هم که 4ماهت شد این سه سری کتاب رو واست گرفتم : روش این کتابها هم اینجوری بود که فقط باید هر صفحه کتاب رو حدود یک دقیقه جلوی چشمات نگه می داشتم تا نگاهشون کنی.همین! البته متاسفانه زیاد نتونستم از این کتابها واست استفاده کنم چون از همون بچگی حسابی بازیگوش و کنجکاو بودی و همش حواست به چیزای دیگه غیر از کتاب بود! ولی خوب تا جایی که می شد واست شعر میخوندم و قصه می گفتم. الان هم قصه هایی که زیاد تعریف کردم رو تقریبا از حفظی ...
9 فروردين 1393

برف بازی

سلام. خدایا شکرت که زمستون امسال نعمتت رو بر ما تمام کردی و حسابی برامون برف و بارون فرستادی. یعنی دیروز عقده ی چند سالمون رو خالی کردیم. برف بازی کردیم و آدم برفی درست کردیم. امیرعلی خان هم برخلاف سری قبل که هیچ علاقه ای به برف نشون نمی داد این سری حسااااابی ذوق زده شده بود و همش به دایی حمید و دایی وحیدش می گف دایی بئیم بف (بریم برف)! متاسفانه چون یه کم سرماخورده بودی جرأت نکردم ببرمت برف بازی کنی. ولی بعد از اینکه با دایی حمید و حسین(پسر دایی رضا) آدم برفی درست کردیم چندتا عکس با برف ازت گرفتیم که بعد از چندیییین سال که دوباره برف اومد بهت نشون بدیم که بدونی قبلا هم برف دیده بودی!!!!! خوب بریم سراغ عکس: متاسفانه چون باباجلال سرک...
17 بهمن 1392