امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی، زندگی مامان و بابا

امیرعلی و کلی عکس جدید

سلام بعد از مدتها امروز اومدم تا کلی عکس از گل پسرم بذارم. ولی اول اجازه بده یه کوچولو درباره خودت بگم. اولین دندونت ١٧ شهریور یعنی وقتی ٨ ماهه بودی سر زد و حالا دیگه دو تا دندون داری. ٩ ماهه بودی که تونستی برای اولین بار چهار دست و پا بری و حالا می تونی با کمک هر چیزی بایستی و البته حدود یک دقیقه هم می تونی بدون کمک خودت بایستی. کلی واسه خودت حرف می زنی، بابا، ماما، در در ، و کلی حرف دیگه که ما معنیشو نمی فهمیم و الکی جوابتو می دیم. تازگیا یاد گرفتی دستتو تکون میدی و با اشاره دست میگی (ایا) یعنی (بیا) بای بای می کنی و وقتی می خوای خودتو لوس کنی سرتو تکون تکون می دی و میخندی... 8 ماهگی: یه عالمه عکس خشکل از لپ لپ&nbs...
28 آبان 1391

سینه خیز رفتن امیرعلی

امیرعلی 7 ماه و نیمه ی من: - دست دستی می کنه - دیگه کاملا بدون کمک میتونه بشینه - اگه حال داشته باشه سینه خیز میره - بابا و ماما میگه. البته فقط وقتی گرسنه ای ماما میگه. - خیلی خیلی خیلی پسر خوب و آرومی شده و فقط موقع خواب یه ذره اذیت می کنه. اینم عکس سینه خیز رفتن امیرعلی: دمر می خوابی و دستات رو می ذاری روی هم... بعد با تمام قدرت خودتو میکشی جلو... امیرعلی با دوستش نرگس کوچولو. امیرعلی و نرگس خانوم تو یه روز، تو یه بیمارستان به دنیا اومدند و هردوشون تو یه اتاق بستری شدند. البته امیرعلی خان حدودا سه چهار ساعت بزرگتره. ...
4 شهريور 1391

پسر کوچولوی شش ماهه ی من

سلام عسل مامان. ببخشید که اینقدر دیر به دیر میام راستش این روزا حالم اصلا خوب نیست آخه می دونی داداشم(دایی محمدت) مریضه و الان نزدیک یک ماهه که تو بیمارستان بستریه. توروخدا هرکی این مطلب رو میخونه واسش دعا کنه. امیرعلی ٣٤٠٠گرمی مامان حالا دیگه ٨٣٠٠ گرم شده... امیرعلی ٤٨ سانتیمتری من حالا ٦٨ سانتیمتر شده... امیرعلی شش ماهه من الان دیگه می تونه به تنهایی بشینه البته هنوز نمی تونی خوب خودتو نگه داری و موقع نشستن یا میری سمت پاهات که بخوریشون و می افتی یا دنبال یه شیطنت دیگه... کلی حرف دارم از کارهایی که تازه یاد گرفتی ولی الان نمیتونم بنویسم فعلا چند تا عکس ازت میذارم تا بعد... امیرعلی شیطون در حال حمله به دوربین... امیر...
26 تير 1391

واااای از دست این امیرعلی

سلام عزیزدل مامان این روزا حسابی تنبل شدم و با اینکه کلی حرف دارم واسه گفتن حس نوشتنم نمیاد. ببخشید دیگه مامان تنبل داشتن این چیزا رو هم داره. بعد از کلی تاخیر پنج ماهگیت مبارک بزرگ مرد کوچک من چند روز پیش برای اولین بار تونستی با روروئک حرکت کنی، نمی دونی دوتایی چه ذوقی کرده بودیم. من واست دست می زدم و تشویقت می کردم، تو هم هی می خندیدی و زور می زدی تا حرکت کنی.ولی وقتی تو اینترنت درباره مضرات روروئک خوندم دیگه دلم نیومد ازش استفاده کنیم.شرمنده مامانی می دونم خیلی دوست داری روروئک سواری کنی ولی بخاطر خودت مجبورم ممنوعش کنم. خیلی آب دهان میریزی(گلاب به روی همگی) فکر کنم دیگه کم کم می خوای دندون دار بشی. یاد گرفتی می تونی دمر ...
29 خرداد 1391

دختر کوچولوی مامان

سلام عسلم کلی حرف دارم واسه گفتن ولی از اونجایی که الان ساعت ٢ نصفه شبه و چشمم به زور بازمونده فعلا فقط چندتا عکس ازت میذارم تا فردا بیام و برات بنویسم بی نهایت دوستت دارم گرچه گاهی اوقات از دستت حسابی دیوونه میشم ... موبایل بیچاره ام هم از دستت شاکیه آخه همیشه عصبانیتم رو سر اون بیچاره خالی می کنم و محکم پرتش می کنم !!!!! تو از این کارها یاد نگیریا... فدات بشم الهی   ...
28 خرداد 1391

امیرعلی شکموتر از همیشه

دستای کوچولوت، اسباب بازیهات و هرچیزی که به دستت برسه از دستت در امان نیست و میخوای بخوریش. وحالا یه خوراکی جدید پیدا کردی... داری همه ی سعیتو میکنی... و بالاخره موفق میشی... نوش جونت پسرم... اینم یه چند تا عکس جدید از خپلی مامان: امیرعلی کنجکاو... امیرعلی آش خور میشود...امیرعلی و دایی حمید آش خورش...  تازه از حموم اومدی... دیوونه وار عاشقتم پسرم... ...
13 خرداد 1391