امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

امیرعلی، زندگی مامان و بابا

پسر شیطون مامان

1390/8/18 12:11
نویسنده : مامان امیرعلی
600 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به شیطون ترین و بامزه ترین پسر دنیا

الان که دارم برات می نویسم

حسابی در حال شیطونی و لگد زدن هستی شکلک

نمی دونم شکم مامانی رو با توپ فوتبال اشتباه گرفتی یا با کیسه بوکس!!!

بابایی میگه پسرم داره بوکس کار میکنه تا آماده بشه واسه بدنسازی

 آخه می دونی بابایی تصمیم داره وقتی 10 سالت شد با خودش ببردت باشگاه بدنسازی کار کنی و انشالله مثل باباجلال خوش هیکل و ورزشکار بشی.

این روزا زندگی خیلی قشنگ شده

 بابایی مهربونتر از همیشه خیلی حواسش به من و شما هست تازه یه کار جدید هم پیدا کرده و الان دو روزه سرکار میره. انشالله که کارش خوب باشه و بابایی زیاد اذیت نشه.

شما هم که باشیطونیات حسابی مامان رو شاد وسرحال میکنی

 هربار که تکون میخوری کلی باهات حرف می زنم، قربون صدقت میرم ،برات شعر میخونم، قرآن میخونم و نوازشت میکنم.

 تازه الان یه هفته ای میشه که اینقدر قوی شدی که بعضی وقتا لگدات آخ مامانی رو درمیاره

یه وقت فکر نکنی من ناراحت میشما... اگه یه روز لگد محکم بهم نزنی ناراحت میشمBravo

عشق میکنم وقتی تکون میخوری، تو شکمم ورزش میکنی، پیاده روی میکنی، قد میکشی...

وقتی هم که پسرآرومی میشی و یه گوشه لالا میکنی36_1_50.gif

حوصله ام سرمیره یا اینقدر اذیتت میکنم و به شکمم یواش ضربه میزنم تا شماهم شروع کنی به بازی با مامانی و یا فوری یه چیز شیرین میخورم تا پسر شکموی مامان به خاطر شکمش هم که شده یه تکونی به خودش بده

 البته از عکس العملت فهمیدم که بیشتر از همه شیر و خرما رو دوست داری بعدشم پسته با کشمش رو! هرکدوم از اینا رو که بخورم زود شروع میکنی به خوردن

و البته با چند تا لگد جانانه از مامانی تشکر میکنی.animated gifs of weaponry - Baby in uterus

بعضی وقتا دوتایی با هم خلوت میکنیم شما هی لگد میزنی و منم لباسمو میزنم بالا و شکمم رو نوازش میکنم و گاهی با ضربه های آروم جوابت رو میدم و باهات حرف می زنم،گاهی دستمو میذارم رو شکمم تا دستم هم حرکات نازتو حس کنه، گاهی هم بی حرکت میشینم و شکمم رو که مثل موج دریا بالا و پایین میره و تکون میخوره رو نگاه میکنم...

 نمیتونی تصور کنی چه حس خوبیه... میخوام بدونی که یه لحظه از لحظات با تو بودنم رو با دنیا عوض نمی کنم و هیچی درحال حاضر نمی تونه منو به اندازه تکون خوردنای پسرنازم شاد کنه...  

من و بابایی بی صبرانه منتظر قشنگترین اتفاق زندگیمون یعنی تولد شما هستیم  تا بتونیم در آغوشت بگیریم.

دیوونه وار دوست دارم پسر نازنینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

نفس
19 آبان 90 8:33
سلام گلم امروز خیلی زیبا و با احساس نوشتی خدا هم بابابای و هم ÷س کوچولوی ورزشکار رو برات نگه داره دعا کن من خیلی زود این روزهای زیبا رو درک کنم.
شکوفه گیلاس
19 آبان 90 16:24
از اینکه بهم سرزدی ممنون.به امید دیدار نینی نازنین
معصومه مامان سهند
20 آبان 90 15:38
امیدوارم همیشه سالم و شاد باشه و دل مامان مهربونش رو غرق شعف کنههههههههه خدا برات صحیح و سالم نگهش دارههههه
نفس
20 آبان 90 20:40
سلام من واقعا تقصیر ندارم گول خوردم گول خواهری
مهربان
21 آبان 90 8:45
سلام عزیزم خوبی ؟ والا من هم بی تقصیرم من هم گول خوردم خواهرت وسوسه ام کرد وگرنه من حلال حروم سرم میشه تازه من قرار بود بیام خواهری رو لو بدم
yed@ne
22 آبان 90 16:09
با تبادل لینک چطوری؟
معصومه مامان سهند
25 آبان 90 10:45
فاطمه
26 آبان 90 20:03
سلام خاله! راستی منهم وبلاگ دار شدم و همه روخودم نوشتم
سهیلا
29 آبان 90 10:39
سلام مامان امیرعلی. چقدر تو مهربونی. امیدوارم امیرعلی قدرتو بدونه. به منم سر بزن. من لینکت کردم.تو ام دوست داشتی لینکم کن. دمت بهاری تو این هوای سرد پاییزی
مامان پویان
30 آبان 90 21:10
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگ چویان سر زدی ، راستشو بخواید من درست بلد نیستم به ماه و روز حساب کنم ولی الان هفته 36 هستم
مامان پویان
30 آبان 90 21:11
سلام عزیزم ممنون که به وبلاگ پویان سر زدی ، راستشو بخواید من درست بلد نیستم به ماه و روز حساب کنم ولی الان هفته 36 هستم
نفس
3 آذر 90 11:06
سلام بیا مارو راهنمایی کککککککککککککککککککککن
فاطمه خانوم
5 آذر 90 11:35
سلام خاله تنبل چرا نمیای از امیرعلی بهمون خبر بدی