امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

امیرعلی، زندگی مامان و بابا

با یه عاااااااااااالمه تاخیر بالاخره اومدم

سلام گل پسرم، شرمنده ام که اینقدر دیر به دیر آپدیت میکنم آخه اینروزا سرم یه کم شلوغه و فکرم حسابی درگیر. ولی تصمیم گرفتم از امروز همه ی سعیمو بکنم تا حداقل هفته ای یه بار وبلاگتو اپدیت کنم به شرطی که شما هم پسر خوبی باشی تا مامانی وقت داشته باشه.   خوب اول از همه تولدت با کلی تاخیر مبارک خشکل مامان.به قول خاله فرنگیست دیدی چه زود گذشت؟ دیدی درد نداشت؟ آره خوب درد نداشت ولی خدایی تو این یه سال حسابی من و بابایی رو اذیت کردی. بخصوص 6 ماه اول زندگیت. الان خدارو شکر خیلی بهتر شدی ولی هنوزم گاهی موقع خواب خیلی اذیت میکنی و اشک مامانی رو در میاری. حسابی بازیگوش و شیطون شدی و هیچ چیزی از دست تو در امان نیست. حتی این کتری بزرگ و...
11 بهمن 1391

امیرعلی و کلی عکس جدید

سلام بعد از مدتها امروز اومدم تا کلی عکس از گل پسرم بذارم. ولی اول اجازه بده یه کوچولو درباره خودت بگم. اولین دندونت ١٧ شهریور یعنی وقتی ٨ ماهه بودی سر زد و حالا دیگه دو تا دندون داری. ٩ ماهه بودی که تونستی برای اولین بار چهار دست و پا بری و حالا می تونی با کمک هر چیزی بایستی و البته حدود یک دقیقه هم می تونی بدون کمک خودت بایستی. کلی واسه خودت حرف می زنی، بابا، ماما، در در ، و کلی حرف دیگه که ما معنیشو نمی فهمیم و الکی جوابتو می دیم. تازگیا یاد گرفتی دستتو تکون میدی و با اشاره دست میگی (ایا) یعنی (بیا) بای بای می کنی و وقتی می خوای خودتو لوس کنی سرتو تکون تکون می دی و میخندی... 8 ماهگی: یه عالمه عکس خشکل از لپ لپ&nbs...
28 آبان 1391

اولین های امیرعلی

اولین کلمه ی نامفهومی(اُقو) که امیرعلی گفت:٠١/٠١/٩١ اولین باری که امیرعلی دمر شد: ١٦/٠٣/٩١(پنج ماهگی) اولین باری که امیرعلی تونست روروئک سواری کنه: ١٨/٠٣/٩١(پنج ماهگی) 4 تیر 91 اولین بار با کمک نشستی 7 تیر دو قدم سینه خیز دنده عقب رفتی 8 تیر برای اولین بار غلت زدی 10 تیر بدون کمک نشستی 19 تیر برای اولین بار ماما و بابا گفتی 8 مرداد برای اولین بار دست دستی کردی ١٧ شهریور اولین مروارید سفید خشکلت سر زد. ١١ مهر برای اولین بار چهار دست و پا رفتی ٢٠ آبان اولین بار بدون کمک ایستادی
24 آبان 1391

سینه خیز رفتن امیرعلی

امیرعلی 7 ماه و نیمه ی من: - دست دستی می کنه - دیگه کاملا بدون کمک میتونه بشینه - اگه حال داشته باشه سینه خیز میره - بابا و ماما میگه. البته فقط وقتی گرسنه ای ماما میگه. - خیلی خیلی خیلی پسر خوب و آرومی شده و فقط موقع خواب یه ذره اذیت می کنه. اینم عکس سینه خیز رفتن امیرعلی: دمر می خوابی و دستات رو می ذاری روی هم... بعد با تمام قدرت خودتو میکشی جلو... امیرعلی با دوستش نرگس کوچولو. امیرعلی و نرگس خانوم تو یه روز، تو یه بیمارستان به دنیا اومدند و هردوشون تو یه اتاق بستری شدند. البته امیرعلی خان حدودا سه چهار ساعت بزرگتره. ...
4 شهريور 1391

پسر کوچولوی شش ماهه ی من

سلام عسل مامان. ببخشید که اینقدر دیر به دیر میام راستش این روزا حالم اصلا خوب نیست آخه می دونی داداشم(دایی محمدت) مریضه و الان نزدیک یک ماهه که تو بیمارستان بستریه. توروخدا هرکی این مطلب رو میخونه واسش دعا کنه. امیرعلی ٣٤٠٠گرمی مامان حالا دیگه ٨٣٠٠ گرم شده... امیرعلی ٤٨ سانتیمتری من حالا ٦٨ سانتیمتر شده... امیرعلی شش ماهه من الان دیگه می تونه به تنهایی بشینه البته هنوز نمی تونی خوب خودتو نگه داری و موقع نشستن یا میری سمت پاهات که بخوریشون و می افتی یا دنبال یه شیطنت دیگه... کلی حرف دارم از کارهایی که تازه یاد گرفتی ولی الان نمیتونم بنویسم فعلا چند تا عکس ازت میذارم تا بعد... امیرعلی شیطون در حال حمله به دوربین... امیر...
26 تير 1391

واااای از دست این امیرعلی

سلام عزیزدل مامان این روزا حسابی تنبل شدم و با اینکه کلی حرف دارم واسه گفتن حس نوشتنم نمیاد. ببخشید دیگه مامان تنبل داشتن این چیزا رو هم داره. بعد از کلی تاخیر پنج ماهگیت مبارک بزرگ مرد کوچک من چند روز پیش برای اولین بار تونستی با روروئک حرکت کنی، نمی دونی دوتایی چه ذوقی کرده بودیم. من واست دست می زدم و تشویقت می کردم، تو هم هی می خندیدی و زور می زدی تا حرکت کنی.ولی وقتی تو اینترنت درباره مضرات روروئک خوندم دیگه دلم نیومد ازش استفاده کنیم.شرمنده مامانی می دونم خیلی دوست داری روروئک سواری کنی ولی بخاطر خودت مجبورم ممنوعش کنم. خیلی آب دهان میریزی(گلاب به روی همگی) فکر کنم دیگه کم کم می خوای دندون دار بشی. یاد گرفتی می تونی دمر ...
29 خرداد 1391

دختر کوچولوی مامان

سلام عسلم کلی حرف دارم واسه گفتن ولی از اونجایی که الان ساعت ٢ نصفه شبه و چشمم به زور بازمونده فعلا فقط چندتا عکس ازت میذارم تا فردا بیام و برات بنویسم بی نهایت دوستت دارم گرچه گاهی اوقات از دستت حسابی دیوونه میشم ... موبایل بیچاره ام هم از دستت شاکیه آخه همیشه عصبانیتم رو سر اون بیچاره خالی می کنم و محکم پرتش می کنم !!!!! تو از این کارها یاد نگیریا... فدات بشم الهی   ...
28 خرداد 1391