امیرعلی و کتابخونه
سلام.
از وقتی نی نی کوچولو بودی سعی کردم به کتاب علاقمندت کنم.
این کتابارو وقتی باردار بودم واست خریدم و البته از ماه 6 بارداریم واست می خوندم. چون می دونستم از 6ماهگی صداهای بیرون رو می شنوی!!
وقتی هم که 4ماهت شد این سه سری کتاب رو واست گرفتم :
روش این کتابها هم اینجوری بود که فقط باید هر صفحه کتاب رو حدود یک دقیقه جلوی چشمات نگه می داشتم تا نگاهشون کنی.همین!
البته متاسفانه زیاد نتونستم از این کتابها واست استفاده کنم چون از همون بچگی حسابی بازیگوش و کنجکاو بودی و همش حواست به چیزای دیگه غیر از کتاب بود!
ولی خوب تا جایی که می شد واست شعر میخوندم و قصه می گفتم. الان هم قصه هایی که زیاد تعریف کردم رو تقریبا از حفظی و شعرهای زیادی رو هرچند دست و پا شکسته بلدی.
الانم که دارم تایپ می کنم هی داری دور اتاق می دوی و بازیگوشی می کنی و از خودت شعر میگی.
"عروسک کشنگه پوشیده کشنگه پوشیده مامان بهم عیدی داد"
منظور از کشنگه همون قشنگه!!!!
خوب این تلفیقیاز دوتا شعره دیگه!
این روزا برای اینکه بیش از پیش به کتاب علاقمند بشی عضو کتابخونه مرکزی میبد شدم و گاهی با خاله جون میریم و واست کتاب میگیریم. چند روز پیش چون پسر خوبی بودی به عنوان جایزه بردیمت کتابخونه. بخش کودکان...
امیرعلی و نرگس موفرفری در حال بازی فکری...
امیرعلی در حال بازی...
به زور تونستم چند لحظه بشونمتون...
البته چند تا کتاب هم گرفتم که روزی یه بار واست می خونم.
دوست دارم. به زودی دوباره میام.