امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

امیرعلی، زندگی مامان و بابا

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا امیرعلی رو آروم کنند!!!

1391/2/23 21:55
نویسنده : مامان امیرعلی
1,754 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 6 صبح از خواب بیدار میشی...

پسر خوبی هستی!!!

ساعت 8 الکی داری غر می زنی، پاهاتو می شورم(حسابی خوشت میاد و حال میکنی وقتی می شورمت اینقدر که گاهی با صدای آب آروم میشی)، آروم میشی ولی فقط نیم ساعت!!!

داری گریه می کنی نمی تونم آرومت کنم، چادرمو سرم می کنم و میرم تو پارکینگ پیش بابایی که داره ماشین رو تمیز می کنه، با صدای بابایی آروم میشی و بعد از 20 دقیقه کم کم تو بغلم خواب میری!!!

کمتر از دو ساعت میخوابی، از فرصت استفاده می کنم و به سرعت ناهار رو آماده می کنم.

بابایی میره سرکار... بیدار میشی!!!

گریه... گریه ... گریه...آروم نمیشی... منم گریه می کنم... امیرعلی گریه ... مامانی گریه...

ساعت 3دیگه کلافه می شم باهم پیاده روی میکنیم و میریم خونه خاله... 10 دقیقه تو راهیم... آرومی...

20 دقیقه خونه خاله آرومی... میخندی!!!

گریه هات شروع میشه...

بغلت میکنیم، راه میریم، شعر میخونیم، فایده نداره...

شروع میکنیم به ابداع روشهای جدید امیرعلی آروم کن:

تاب بازی با پتو: دو طرف پتو رو من و خاله جون گرفتیم و تابت دادیم آروم شدی... یه لحظه حرکت نکردیم تا عکس بگیریم گریه هات شروع شد...

 

پتو کشی:

خاله کار داره، یه طرف پتو رو میگیرم و شروع میکنم به راه رفتن و تورو روی زمین میکشم، آرومی و حسابی داری واسه خودت حال میکنی

روش خیلی خوبیه ولی روی مچ دست مامانی فشار وارد میکنه و چون مامانی تاندوم دستش مشکل داره اذیت میشه.

زنبیل درمانی: بهترین روش همین روش بود

و بالاخره بعد از یک ساعت سعی و تلاش بی وقفه من و خاله جون:

که البته فقط نیم ساعت تو زنبیل خوابیدی و با اومدن مهمان های خاله بیدار شدی و روز از نو روزی از نو...

این روال تا ساعت 10 شب ادامه داشت تا بالاخره خوابت برد تا صبح... آخیییییییییییییییییش

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

فرنگیس
6 اردیبهشت 91 22:40
سلام جیگر خالهخوبی ؟ چقدر آخه مامانتو اذیت می کنی ، آجی من گناه داره بچه من اگه این کارا رو بکنه من صبوری نمیکنم روش های مختلفو امتحان کنم ، میندازمش تو حیاطجیگر خاله چقدر ماه شدی حسابی خودتو شیرین کردی
مهربان
7 اردیبهشت 91 18:37
وایییییییییییییییییی خدا صبرت بده با چه مصیبتی این بچه میخوابه یادم باشه این دفعه که میبینمش یه نیشگون از لپاش بگیرم تا عاقل بشه بچه به این پررویی نوبره والا ازمن میشنوی یه نی نی دیگه براش بیار حساب کار دستش میاد از شوخی گذشته به خودت سخت نگیر همه این سختی ها تا چند ماه دیگه یادت میره یک سالگیش که رد کنه خیلی بهتر میشه
خاله نرگس
10 اردیبهشت 91 10:55
الهی قربونت برم خاله خیلی دلم برات تنگ شده. اینقدر مامانی رو اذیت نکن .ببین مامانی کارش از برنامه نویسی کردن به چه جاهایی رسیده.
در انتظار مهدی یار
6 مرداد 91 1:02
مامانی این کار ها یه با من می کنید؟؟ توپولویه من ووووییییی ماشاالله